آخرین ها در نقد 30

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه


ببخشید اگه یه مدت هست که وبلاگ به روز نیست باید ببخشید اما امروز زندگینامه ی جیمز کامرون گذاشتم که البته مربوط به ویکیپدیا فارسی در اولین فرصت زندگینامه ی کامل را ترجمه می کنم و در وبلاگ قرار می دهم.




جیمز فرانسیس کامرون (زاده ۱۶ اوت ۱۹۵۴) کارگردان آمریکایی اهل کانادا است که بیشتر فیلمهای مهیج و تخیلی می‌سازد.
او در شهر کوچکی به نام کپوس کیسینگ در حومه انتاریو کانادا، نزدیک آبشار نیاگارا، به دنیا آمد. در پانزده سالگی هم‌زمان با تحصیلات متوسطه فیلم یک ادیسه فضایی (استنلی کوبریک) را دید و به سینما علاقه مند شد. خودش در این باره گفته‌است: «با دیدن این فیلم به فیلمسازی علاقه مند شدم. نمی‌توانستم تصور کنم که کوبریک چگونه این کارها را انجام داده‌است. مایل بودم آنچه را او انجام داده بود فرا بگیرم. چاره‌ای نبود جز اینکه دوربین سوپر هشت پدرم را قرض بگیرم و سعی کنم با سرعت‌های مختلف از اشیای دور و اطرافم فیلمبرداری کنم، و بعد نتیجه را روی پرده ببینم. او یک بار در زمانی که مسئول جابجایی غذای مدارس بود به سینما میرود و فیلم جنگ ستارگان را می بیندو زمانی که بیرون می آید به دوست خود میگوید:باید این فیلم را من می ساختم.»

در ایام نوجوانی خانواده اش به دهکده ارنج در جنوب کالیفرنیا نقل مکان کرد، و چندی بعد با خواندن کتابی درباره فیلمنامه نویسی با همکاری یکی از دوستانش یک فیلمنامه ده دقیقه‌ای نوشت، و آن را به طریقه ۳۵ میلی متری فیلمبرداری کرد. کامرون با این فیلم در رشته‌های جلوه‌های ویژه، تمهیدات سینمایی و شیشه شفاف دست به آزمایش و تجربه زد. خودش گفته‌است: «به کتابخانه USC رفتم و هر چه مربوط به تکنولوژی فیلم بود پیدا کردم و خواندم. از صفحات کپی می‌گرفتم و از صفحات دیگر یادداشت برمی داشتم. در تکنولوژی سینما مجانی فارغ التحصیل شدم. در دانشکده ثبت نام نکرده بودم، بلکه تمام اوقات در کتابخانه بودم. معمولاً کوهی از کاغذ و پوشه در کنارم بود تا بیاموزم که جلوه‌های ویژه چگونه انجام می‌شوند.»
کامرون پس از پایان تحصیلات به هالیوود رفت و در دهه هشتاد به عنوان فیلمنامه نویس و کارگردانی فن آور شناخته شد.
کامرون مانند بسیاری از کارگردان‌های آمریکایی فعالیت خود را از کمپانی «نیو ورلد پیکچرز» که متعلق به کارگردان آمریکایی راجر کورمن بود، آغاز کرد. کورمن به دلیل مشکلات فراوان که با صاحبان پر قدرت استودیوها، انجمن تولید کنندگان و انجمن پخش و توزیع فیلم در آمریکا داشت، کمپانی «نیو ورلد پیکچرز» را تأسیس کرده بود و هم به تهیه فیلم‌های تجاری پرفروش می‌پرداخت، و هم امکان تهیه فیلم‌های هنری فیلم سازان اروپایی مثل فرانسو تروفو، فدریکو فلینی و اینگمار برگمن را فراهم کرد.
جنگ فراسوی ستارگان نخستین فیلمی بو که کامرون در آن به عنوان طراح و سازنده صحنه‌ها از خود ابتکار عمل نشان داد، و در به تصویر کشیدن فیلمنامه‌ای که جان سی لز با الهام از فیلم هفت سامورایی نوشه بود قدرت استعداد و خلاقیت خود را به کار گرفت. کهکشان وحشت و فرار از نیویورک(۱۹۸۱) فیلم‌های دیگری هسنتد که کامرون در برنامه ریزی تولید و مسئولیت جلوه‌های ویژه آنها همکاری داشت. در چنین موقعیتی راجر کورمن فرصتی طلایی برای کامرون فراهم کرد تا نخستین فیلم خود را در سال ۱۹۸۱ به نام پیرانا ۲: تخم ریزی کارگردانی کند. قسمت اول این فیلم جان سی لز و جودانته با الهام از آرواره‌ها (فیلمی از استیون اسپیلبرگ) نوشته و ساخته بودند. پیرانا ۲ فیلمی با ساختار سینمایی ضعیف بود و در نمایش عمومی از جهت تجاری با شکست رو به رو شد.
جیمز کامرون پس از شکست پیرانا ۲ گفت: به آدمی شباهت داشتم که زیر آب مانده‌است. می‌دانستم که اگر قرار باشد روزی دوباره پشت دوربین فیلمبرداری قرار بگیرم، بایستی فیلمی برای خود بسازم. بنابراین شروع به نوشتن فیلمنامه کردم. من در جلوه‌های ویژه سابقه مفیدی داشتم. بنابراین طبیعی بود که سراغ فیلمنامه‌ای با موضوعی علمی و خیالی بروم، و چون می‌دانستم قادر نیستم برای تهیه این فیلم بیشتر از سه تا چهار میلیون دلار فراهم کنم داستانی علمی و خیالی نوشتم که ماجرای آن در دوره معاصر می‌گذرد.

جیمز کامرون در سال ۲۰۰۷
فیلم دوم کامرون ترمیناتور یا نابودگر بود که کامرون آن را با بازی آرنولد شوراتزنگر، مایکل بین، [لیندا هامیلتون] و پل وینفیلد ساخت.
برای تولید ترمیناتور ۶ میلیون دلار هزینه شد، و وقتی فیلم در سال ۱۹۸۴ درست به آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نمایش در آمد کنایه‌ای بر «طلوع» عصر زمامداری رونالد ریگان قلمداد شد، و از آرنولد شوارتزنگر به عنوان مخوفترین فرانکشتین نیم قرن اخیر سخن گفته شد.
پس از موفقیت غیر منتظره ترمیناتور، که ۸۴ میلیون دلار درآمد داشت، کامرون در نوشتن فیلمنامه رامبو اولین خون- قسمت دوم (۱۹۸۵) همکاری کرد و سپس در سال ۱۹۸۶ فیلم بیگانه‌ها را با بازی سیگورنیویور، کاری هن و مایکل بین ساخت.
فیلم بعدی جیمز کامرون ورطه نام داشت. ورطه در سال ۱۹۸۹ با بازی ادهریس، مری الیزابت و مایکل بین شاخته شد.

جیمز کامرون در پیاده‌روی شهرت هالیوود دسامبر ۲۰۰۹
نابودگر ۲: روز داوری پر آوازه ترین فیلم کامرون تا آغاز دهه نود میلادی است. او که ترمیناتور را با هزینه‌ای بالغ بر شش میلیون دلار ساخته بود، در حرکتی بلند پروازانه ترمیناتور ۲ را با هزینه‌ای بالغ بر یکصد میلیون دلار ساخت.
دروغ‌های راست فیلم دیگری از جیمز کامرون است که او در سال ۱۹۹۴ با بازی آرنولد شوارتزنگر، جیمی لی کرتیس و تام آرنولد با هزینه‌ای بالغ بر یکصدو بیست میلیون دلار ساخت.
و اما تایتانیک ساخته جیمز کامرون است که با فروش افسانه ایش کامرون را در مقام یکی از ثروتمندترین مردان جهان قرار داد.
پس از اینکه کشتی اقیانوس پیمای تایتانیک در سال ۱۹۱۲، با وزن شصت هزار تن و دویست و هفتاد متر طول، که از بلندترین آسمان خراش‌های آن روزهای نیویورک بلند تر بود، به آب انداخته شد و چند روز بعد با ۲۲۴۳ نفر مسافر و خدمه، بر اثر برخورد با کوه یخ در اقیانوس اطلس زیر آب فرو رفت، و ۱۵۱۳ نفر جان خود را از دست دادند. این حادثه اندوهبار به موضوع جذابی برای سینماگران در آمد تا فیلم‌هایی از این ماجرا عرضه کنند. نجات یافتگان از تایتانیک (۱۹۱۲)، تایتانیک(هربرت سپلین، ۱۹۴۳)، شب به یاد ماندنی(جرج روی هیل، ۱۹۵۷)، شب به یاد ماندنی(روی وارد بیکر، ۱۹۵۸)، تایتانیک(نسخه موزیکال)، مالی براون غرق ناشدنی(چارلز والتر، ۱۹۶۴)و شب یخی(نسخه آلمانی) فیلم‌هایی هستند که پیش از فیلم پر خرج و جاه طلبانه کامرون ساخته و عرضه شدند.
آنچه باعث ساخته شدن این فیلم توسط جیمز کامرون شد، در کلام خود او آشکار است: «دهم آوریل ۱۹۱۲. تکنولوژی آرزوی دو دهه انسان را با نمایش معجزه‌ای با شکوه تحقق می‌بخشد. در آن زمان چه چیز بهتر از به آب انداختن تایتانیک بزرگ‌ترین و باشکوه ترین وسیله نقلیه ساخته شده توسط انسان، می‌توانست نشانه تفوق انسان بر طبیعت باشد، اما فقط چهار روز ونیم بعد رویای انسان فرو می‌ریزد. افسانه این بانوی دریاها، کشتی رویاها، در کابوسی هولناک به پایان می‌رسد، و توان شکست ناپذیر انسان در برابر چشمان وحشت زده دو هزار و پانصد مسافر مغلوب ضعف‌های همیشگی انسان می‌شود، و آن چه باقی میماند تکبر، بی خیالی، آز و آسوده طلبی است که مسبب این فاجعه بود.»
فیلم موفق دیگر کامرون فیلم آواتار بود. فیلم نه تنها پرفروش ترین فیلم سال 2009 بود، بلکه پرفروش ترین فیلم تمام تاریخ سینماست. این فیلم علمی تخیلی باعث شد که کامرون برای بار دوم (بعد از تایتانیک) برای بدست آوردن جایزهٔ گلدن گلوب بهترین کارگردانی به روی سن برنده برود. او همچنین برای اسکار بهترین کارگردانی نیز کاندید شد هر چند که به همسر سابقش کاترین بیگلو و فیلم موفق او (مهلکه) باخت.

فیلم‌شناسی

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

آلیس در سرزمین عجایب Alice In Wonderland



آلیس در سرزمین عجایب برگی دیگر از تخیل پردازی بیننده بر روی صندلی سینماست این فیلم نیاز به تخیل قوی بیننده دارد و مطمئنا بیننده ی عادی کمتر قسمت های فیلم را متوجه میشود مطمئنا فیلم نیز بر همین نکته اسوار شده و تاکید زیادی نیز بر این موضوع دارد چنانکه از همان ابتدا ی فیلم آلیس در گذشته و روابطش با پدرش را میبینیم آلیس خیال پرداز ، بعد در تمامی صحنه های مراسم ازدواج نیز او حواسش به چیز دیگریست که بسیاری به خود او نیز این مسئله را گوش زد می کنند. همه فیلم در چند لحظه اتفاق می افتد اما فیلم اینبار به بیننده ثابت میکند که این وقایع خواب نیست در واقع تخیلاتی است که در زندگی واقعی انسان شکل می گیرد فیلم بر همه چیز اشاره میکند اما دقیقا این همان آلیس در سرزمین عجایب نوشته ی لوییس کارول نیست و ماجرا جور دیگری و سالها پس از آخرین ورود آلیس به سرزمین عجایب اتفاق می افتد در حالی که آلیس نوزده ساله این بار باز هم به آندر لند (سرزمین زیر زمین ) می رود و اما همه چیز فرق کرده آلیس دیگر آن آلیس کوچوک قصه نیست او گرچه هنوز خیالپرداز است اما دیگر تمامی ماجراهایش در آندرلند را فراموش کرده و شناخت ساکنین سرزمین عجایب نیز نسبت به او در فیلم با گذشت زمان صورت می گیرد . اگر شما برای دیدن فیلمی با مناظر زیبا به سینما رفتید باید بگم اشتباه کردید زیرا در سرزمین عجایب مانند دنیای واقعی که آلیس در آن زندگی میکند فرق کرده و اینبار از مناظر زیبا خبری نیست خوب البته تلاش تیم برتون نیز بر همین موضوع بوده چرا که اینبار ملکه ی قرمز حکومت میکند ساخت زمینه بسیار حرفه ای صورت گرفته و مشخص است که زمان برده چرا که اگر بخشی از فیلم را نگه دارید در زمینه چیزی می بینید که تاکنون ندیده اید و این مسئله سرزمین عجایب را عجیب تر میکند اما این فضا خسته کننده نیست و شما به راحتی با فیلم ارتباط برقرار میکنید چرا که شما هم از آلیس در سرزمین عجایب چیزی به یاد ندارید تنها این سوال برای شما مطرح می شود و این آنکه مگر سرزمین عجایب زیبا نبود که مطمئنا اگر این سوال را مطرح کنید پاسخ شما این است : خب اینبار ملکه ی قرمز حکومت میکند اما خب این هم قابل توجه است که ملکه ی سفید نیز خواهر ملکه ی قرمز است پس بنابرین گاهی صحنه هایی از ملکه ی سفید نیز مانند حرکات ملکه ی قرمز است . مشکلات زیادی در تهیه این فیلم وجود دارد و شاید سخت ترین مشکل کوچک و بزرگ کردن هاست در واقع در سرزمین عجایب هیچ چیز حد و مرز ندارد و همه چیز عجیب است و تخیلات انسانی را به تصویر میکشد شاید تا به حال پیش آمده از خود بپرسی اگر کله ام گنده تر از بدنم بود چه میشد یا مثال این ها خب اینبار این تخیل را می توانید در شخصیت ملکه ی قرمز ببینید بخشی که بسیاریاز انیماتور ها وجلوه گر ها و حتی تیم برتون را اذیت کرد البته آلیس نیز بار ها بزرگ و کوچک شد اما کوچک و بزرگ کردن تمامی بدن راحت تر از بزرگ کردن یکی از این هاست چرا که با ابزاری که در اختیار است با هربار کوچک کردن سر بدن نیز کوچک و با هربار بزرگ کردن سر بدن نیز بزرگ و متناسب می شود، انیمیشن ها به خوبی به تصویر کشیده شده اما مشخص است که تمامی توان بر واقعی به نظر آمدن کاراکتر ها نیست چرا که توان تیم برتون و دیزنی بیش تر از این هاست و شاید به این دلیل باشد که شما همه چیز باید عجیب به نظر برسد.
در پایان فیلم پس از حکومت ملکه ی سفید بیننده منتظر دیدن دوباره ی سرزمین عجایب زیباست که البته این اتفاق نمی افتد ام در پایان تاکید بر این است که آلیس اینبار سرزمین عجایب را فراموش نکرد و انتهای فیلم برای ساخت ادامه بسیار مناسب و حتی مناسبتر از این قسمت به نظر می رسد . فروش قابل توجه این فیلم که البته همزمان به روز های آخر اکران فیلم آواتار نیز بود بسیار خوب به نظر میرسد و این نشان از موفقیت دوباره ی تیم دیزنی با تیم برتون است.
 صدا ها همگی به برقراری ارتبباط کمک میکند و بازی میا واسیکوسکا در نقش آلیس هم قابل ققبول است چرا که بازی در روی پرده ی سبز ساده به نظر نمیرسد جانی دپ نیز نقش کلاهدوز را به خوبی ایفا کرده بود که البته از او این انتظار نیز میرود. جالب است بداند که این فیلم درجه ی مناسب فیلم کودکان در آمریکا را بالاخره دریافت کرد چرا که نظر بر این بود که شخصیت یک کرم سیگاری زیاد جالب نیست. تقریبا همه چیز خوب به نظر می رسد اما آیا این همان آلیس مورد علاقه ی دیزنی است ؟ اگر این فیلم را ببیند چه می گوید؟؟؟؟
آلیس در IMDB

پیکسار بازهم قوانین را نقض کرد!!!!

داستان اسباب بازی ها 3 در روز اول اکران عمومی اش توانست رکورد موفقیت آمیزی به جا بگذارد به طوری که در روز اول اکران این فیلم 41 میلیون دلار فروش کرد تا به این ترتیب در هفته ی اول 109میلیون دلار فروش داشته باشد . این فیلم قسمت سوم انیمیشن داستان اسباب بازی هاست که بسیاری از منتقدین مانند دیگر فیلم های دنباله دار شرک ، مرد عنکبوتی و... قسمت سوم این انیمیشن را با فروش کمتری پیش بینی می کردند با این حال پیکسار این فرضیه غلط را رد کرد و به این ترتیب مقام اول را از شرک3 که تا کنون مقام اول را با میزان 38 میلیون دلار در اختیار داشت بگیرد و همچنین فروش آلیس در سرزمین عجایب را نیز پشت سر بگذارد انیمیشن وال ئی تاکنون نیز با فروش 23 میلیون دلار مقام اول در این کمپانی را داشت همچنین دو قسمت قبلی این فیلم نیز (داستان اسبا بازی ها 1) 11.5 میلیون دلار و همچنین (داستان اسباب بازی ها 2) 22.6 میلیون دلار فروش داشته اند.
داستان اسباب بازی ها 3 را درIMDB ببینید
پیکسار

از این پس وبلاگ کار خودش را در مرحله ی جدیدی آغاز میکند که مطمئن باشید که هر روز سر نزدن چیزی را از دست می دهید!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

داستان اسباب بازی ها 3

بعد از ویژه نامه ی نوروزی این اولین پست وبلاگه قبول دارم که وبلاگ خیلی وقته که به روز نیست این پست هم زیاد کامل نیست اما قول پست های ویژه ی تابستونی رو از الان میدم چون میدوند دیگه الان فصل امتحاناته و وقت هیچ کاری نیست چه برسه به آپ وبلاگ
سایت پیکسار بالاخره تصویر داستان اسباب بازی های 3 را به همراه وب سایت این انیمیشن چند وقتیه که گذاشته و می تونید به این وب سایت برید و علاوه بر تیزر و خلاصه ی داستان چیزای جالب دیگه هم از این وب بگیرید.
تا تابستان خداحافظ!!!!!!!